یک گوشه چشم

برای شما دو نفر که دوستتان دارم به اندازه همه ی دنیا ....

یک گوشه چشم

برای شما دو نفر که دوستتان دارم به اندازه همه ی دنیا ....

یک گوشه چشم

آنچه که می اندیشم ، برایش تلاش می کنم، انجام می دهم و نتیجه می گیرم یا بی نتیجه می ماند را می نگارم باشد که میراثی باشد برای آن دو نفر که دوستشان دارم به اندازه همه آفریده های پروردگار عزیز .
تقدیم به بهترینهایم ...

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلویزیون» ثبت شده است

Journey going kids


Viaje a los niños


از جمعه خواهرزاده ام منزل ما بود با بچه ها کلی باهم خوش گذراندند.

دو شب شام بیرون بردمشون. یک شب براشون پیتزا ماکارونی درست کردم و شب دیگر سالاد اولویه.

کلی هم تو پارک بازی کردند.

آخر شب هم به خانه برگشتیم و یک شب تا صبح، دخترم و خواهرزاده ام بیدار ماندند. البته با  اجازه من.

دوشنبه خواهرم با همسرش آمدند و تا همراه دخترشان، چند روزی را برای تفریح به شمال بروند . از من خواست تا اجازه دخترو پسرم را بدهم تا همراه خود ببرند.

منهم با موافقت پدر بچه ها قبول کردم و بچه ها راهی شدند.

پس از رفتن بچه ها، ما خیلی تنها شدیم ...

حسابی برا ی بچه ها دلتنگ شدم. دوریشان خیلی برایم سخت است...

خواستیم خیلی زود بخوابیم اما دوری بچه ها حسابی ناراحتمان کرده بود و نمی توانستیم بخوابیم. تا نیمه شب تلویزیون روشن بود و من سرم به موبایل گرم بود...

و همسرم مستند می دید....


            «عزیزانم ! دوریتان برایمان خیلی سخت است ...»
  • SZ MT