یک گوشه چشم

برای شما دو نفر که دوستتان دارم به اندازه همه ی دنیا ....

یک گوشه چشم

برای شما دو نفر که دوستتان دارم به اندازه همه ی دنیا ....

یک گوشه چشم

آنچه که می اندیشم ، برایش تلاش می کنم، انجام می دهم و نتیجه می گیرم یا بی نتیجه می ماند را می نگارم باشد که میراثی باشد برای آن دو نفر که دوستشان دارم به اندازه همه آفریده های پروردگار عزیز .
تقدیم به بهترینهایم ...

آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگران» ثبت شده است

ساعت 4 صبح بیدار شدم و وضو گرفتم و آماده حرکت شدم.

ساعت 5 صبح پس از نماز با قطار به تهران رفتم ...

تمام مدت در راه در این فکر بودم که از رفتنم راضی نیستم ...

و با خودم فکر می کردم حتما هواپیما سقوط خواهد کرد و دیگر فرزندانم را نخواهم دید ، دلهره ای به وسعت دلتنگی تمام پدران و مادران دنیا وجودم را فرا گرفته بود.

از فرودگاه مهرآباد به ساری رفتم و سپس به خزرآباد .

دو روز متوالی یکسره آموزش و کلاس آموزشی و بالا و پایین های آن بود.

سپس بازگشت و خستگی راه ...

تمام این مدت فرزندانم جلوی چشمانم بودند و نگران آنها ...



           «خدا را شکر بخیر گذشت ... »

  • SZ MT

روزهای سرگردانی و سخت ...

آیا راه همیشه هموار است ... ؟!

می دانم که جنگ و ستیز بسیار است و توان من بی نهایت ...

اما خستگی اجتناب ناپذیر .

نگاه فرزندانم و دل نگرانی هایشان و امیدها و آرزوهایشان همه بر روی شانه هایم سنگینی می کند.

آیا زنده خواهم ماند تا با حداکثر تلاشم چراغ روشنی برای راهشان باشم ... ؟!ً


           «خدایا یاریم نما .... »

  • SZ MT

موقع خواب، با حرف دخترم غافلگیر شدم.

گفت: پس از رفتن از ایران، من منزل مجردی می گیرم و تنها زندگی می کنم.

ناگهان ، یک شوک به من وارد شد. نمیدانستم چه کنم و چطور با این قضیه برخورد کنم؟

لحظه ای درنگ و عدم پاسخ به زینب، او را متوجه فید بک من کرد و به او فهماند بسیار ناگهانی و ضربه ای خواسته اش را مطرح کرده است. بنابراین در صدد توضیح رفتارش بر آمد ...
گفت: من دیگه به سنی رسیدم که می خوام وارد اجتماع بشم ، روی پاهای خودم بایستم ، با مشکلات مواجه بشم و زندگی رو به روش خودم لمس کنم.  تا حالا شما مشکلات منو حل می کردید و مسائل منو یادآوری می کردید. اما حالا نیاز می بینم که خودم باشم...
به حرفهاش که گوش کردم دیدم او حق دارد. من نباید جلوی انو بگیرم.
بنابراین منم شروع به سخنرانی کردم :
- دخترم قبول می خوای مستقل باشی. اصلا از سن 18 به بعد دیگه دنیا برای همه تغییر می کنه . خود من که دانشگاه قبول شدم بیشتر به این دلیل که مستقل میشم و روی پاهای خودم می ایستم ذوق می کردم.
تو هم حق داری که مستقلا عمل کنی اما میدونی با این کارت یه شوک بزرگ به من وارد کردی؟
ما وارد یه کشور غریبه میشیم اون اوایل نیاز داریم که به هم تکیه کنیم و مراقب هم باشیم پس حداقل یکی دوسال اول از این فکر بیرون بیا و کنار ما باش. تا بتونیم بر همه چیز فائق بیایم بعد میتونی خودت باشی البته اونهم در حد اینکه من باید از همه چی مطلع باشم.
گفت: حتما، من که نگفتم بلافاصله و قبول هم دارم که اوایل نباید بهش فکر کنم. ولی بعدش هم با نظر شما اقدام می کنم . ولی هر وقت خواستم برای تفریح برم فقط به شما میگم نه اینکه شما مجوز منو صادر کنید.
گفتم : اینهم شرایط داره . و اینکه جایی که میری باید امنیت تامین باشه.
گفت: چشم. نگران نباش. مگه تا حالا شده من بی گدار به آب بزنم و شما رو نگران کنم؟
گفتم : نه.
گفت: مطمئن باش منبعد هم همینطور خواهد بود.
من مطمئنم که دخترم به آنچه که میگه عمل می کنه و عاقلانه با مسائل برخورد میکنه.

            « به امید یاری حضرت حق. »

  • SZ MT

مدتی است که پسرم شدیداً نسبت به مهاجرت از ایران نگران شده است. و من با عناوین مختلف او را راضی می کنم و نگرانی هایش را برطرف می سازم.

دیگر به مرور خودم هم نگران شدم . نکند که نگرانی های او بی مورد نباشد و این سبب عدم پیشرفت ما شود. زیرا یکی از مهمترین علل مهاجرت تحصیل فرزندان است.

امروز پس از پایان کار، سری به آیه های هجرت در قرآن زدم و مباحث جالبی را یافتم که مجدد برای هجرت مصمم شدم.

ان شاءالله خداوند کمکمان کند.


هجرت، حرکت و خیزش ثمربخش:

کسی که در راه خدا هجرت کند، نقاط امن فراوان گسترده‏ای در زمین می‏یابد. «وَمَنْ یُهاجِرْ فی سَبیلِ اللّه‏ِ یَجِدُ فِی الاَْرْضِ مُراغَما کَثیرا وَسَعَةً...»(1)؛ «آن که در راه خدا هجرت کند، موضعهای بسیار وسیعی در زمین می‏یابد.»

آیه های هجرت در ادامه مطلب برای مطالعه نگاشته می شود.

  • SZ MT