شوک
شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۳۳ ق.ظ
موقع خواب، با حرف دخترم غافلگیر شدم.
گفت: پس از رفتن از ایران، من منزل مجردی می گیرم و تنها زندگی می کنم.
ناگهان ، یک شوک به من وارد شد. نمیدانستم چه کنم و چطور با این قضیه برخورد کنم؟
لحظه ای درنگ و عدم پاسخ به زینب، او را متوجه فید بک من کرد و به او فهماند بسیار ناگهانی و ضربه ای خواسته اش را مطرح کرده است. بنابراین در صدد توضیح رفتارش بر آمد ...
گفت: من دیگه به سنی رسیدم که می خوام وارد اجتماع بشم ، روی پاهای خودم بایستم ، با مشکلات مواجه بشم و زندگی رو به روش خودم لمس کنم. تا حالا شما مشکلات منو حل می کردید و مسائل منو یادآوری می کردید. اما حالا نیاز می بینم که خودم باشم...
به حرفهاش که گوش کردم دیدم او حق دارد. من نباید جلوی انو بگیرم.
بنابراین منم شروع به سخنرانی کردم :
- دخترم قبول می خوای مستقل باشی. اصلا از سن 18 به بعد دیگه دنیا برای همه تغییر می کنه . خود من که دانشگاه قبول شدم بیشتر به این دلیل که مستقل میشم و روی پاهای خودم می ایستم ذوق می کردم.
تو هم حق داری که مستقلا عمل کنی اما میدونی با این کارت یه شوک بزرگ به من وارد کردی؟
ما وارد یه کشور غریبه میشیم اون اوایل نیاز داریم که به هم تکیه کنیم و مراقب هم باشیم پس حداقل یکی دوسال اول از این فکر بیرون بیا و کنار ما باش. تا بتونیم بر همه چیز فائق بیایم بعد میتونی خودت باشی البته اونهم در حد اینکه من باید از همه چی مطلع باشم.
گفت: حتما، من که نگفتم بلافاصله و قبول هم دارم که اوایل نباید بهش فکر کنم. ولی بعدش هم با نظر شما اقدام می کنم . ولی هر وقت خواستم برای تفریح برم فقط به شما میگم نه اینکه شما مجوز منو صادر کنید.
گفتم : اینهم شرایط داره . و اینکه جایی که میری باید امنیت تامین باشه.
گفت: چشم. نگران نباش. مگه تا حالا شده من بی گدار به آب بزنم و شما رو نگران کنم؟
گفتم : نه.
گفت: مطمئن باش منبعد هم همینطور خواهد بود.
من مطمئنم که دخترم به آنچه که میگه عمل می کنه و عاقلانه با مسائل برخورد میکنه.
« به امید یاری حضرت حق. »